میخواهم عوض شوم!! چرا باید دلتنگ آغوشت باشم؟؟ میخواهم تو دلتنگ آغوشم باشی!! میخواهم آن سیب قرمز بالای


درخت باشم... در دورترین نقطه... دقت کن! رسیدن به من آسان نیست. اگر همتش را 


نداری آسیبی به درخت نزن... به همان سیب های کرم خورده پای درخت 


قانع باش...



 


میخواهم تنهایی را برایت معنی کنم...

در ساحل کنار دریا ایستاده ای.هوای سرد.صدای موج.انتظار...انتظار...انتظار

به خودت می ایی یادت می اید که دیگر نه کسی هست که از پشت بغلد کند.نه دستی که شانه

هایت را بگیرد ونه صدایی که قشنگ تراز صدای دریا باشد....

اسم این تنهاییست رفیق....!

NaZi La



دیگر هوای برگرداندنت راندارم


هرجا ک دلت میخواهد برو


فقط ارزو میکنم وقتی دوباره هوای من ب سرت زد


انقدر اسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت باز هم


ارام نگیرد.

کهنه فروش تو کوچه مون داد میزد : کهنه میخریم، وسایل شکسته و درب و داغون

میخریم ... بی اختیار فریاد زدم : قلب شکسته ای - که روزگاری قیمت داشت - هم

میخری؟ گفت: اگر برایت ارزش داشت، به دست نا اهل و بی لیاقت نمی دادی تا

آنرا بشکند ... راست میگفت

میخوام تموم کنم این قصه ی تلخو با تو

میدونی چقده فاصله ی قلبم تا تو؟

من و تو باز هردو شدیم دچاره درد

نگاهه سرد ب رنگه پاییزه زرد

اگه بهت گفتم برو چون ک بریدم

ذره ذره اب شدم ب اخر رسیدم

اتیشم زدی منو کشتی صد بار

بسه دیگه برو دست از سرم بردار

چندتا سوال عینه خوره روحمو میخوره

بعده من کی میاد دلم از دلهره پره

داد زدم رو ب اسمون ک بی جواب بود

فهمیدم ک دیگه کمک خواستن نداره سود

اما خواستم بمونم ب لب رسید جونم

من از جونم گذشتم تا تو باشی تو خونم

دیگه چیزی نداشتم بگم از دست دادم

بازم گفتم خدایا تو برس ب فریادم

دل بکن از منو عشقم

بزار دستامون جدا شن

سهمه من شبای تاریک

سهمه تو فردایی روشن

 

مجبورم نکن بگم ک ب تو هیچ حسی ندارم

اخه این دروغه اما دیگه چاره ای ندارم

تو بدون تا اخره عمر از دلم نمیری هرگز

نمیخواد ک سخت بگیری خیلی ساده "خداحافظ" خداحافظ....

برام دعا کن عشقه من...

برام دعا کن عشقه من همین روزا بمیرم

اخه دارم از رفتنت بدجوری گر میگیرم

دعا کن این نفس تموم شه تا سپیده

کسی نفهمه عاشقت چی تا سحر کشیده

این اخرین باره عزیز دستامو محکم تر بگیر

اخه تو ک داری میری ب من نگو بمون نمیر

تو میریو ی باغ سبز درش ب روت بازه هنوز

من با تو سوختم نازنین باشه برو بامن نسوز

اگه ی روز برگشتیو گفتن فلانی مرده

بدون ک زیره خاکه سرد حسه نگا تو برده

گریه نکن برای من قسمت ما همینه

دستامو محکم تر بگیر لحظه ی اخر اینه...لحظه ی اخر اینه...

من ی شبی سرد بادلی پر درد

خسته و تنها گریون و بی صدا

دلم گرفته از رفتن یار

همدم من شده صدای گیتار

از وقتی رفتی دلو شکستی

فکر نمیکردم با کسی هستی

تو مردی کردی تو خیلی پستی

رفتی عهد و پیمون رو شکستی

چی کم گذاشتم از عشقی ک داشتم؟!

جز عشق تودلت هیچی نکاشتم

بگو چراتو رفتی منو تنها گذاشتی؟

حسرت عشقو تو دلم گذاشتی...

 


 

چقدر فاصله اينجاست بين آدم ها
چقدر عاطفه تنهاســت بين آدم ها

كسي به حال شقايق دلش نمي سوزد
و او هنوز شكوفاست بين آدم ها

كسي به خاطر پروانه ها نمي ميرد
تب غرور چه بالاست بين آدم ها

و از صداي شكستن كسي نمي شكند
چقدر سردي و غوغاست بين آدم ها

ز مهرباني دل ها دگر سراغي نيست
چقدر قحطي روياست بين آدم ها

غريب گشتن احساس درد سنگيني ست
و زندگي چه غم افزاست بين آدم ها

مگر كه كلبه دل ها چقدر جا دارد؟
چقدر راز و معماست بين آدم ها

چه مي شود همه از جنس آسمان باشيم
طلوع عشق چه زيباست بين آدم ها

و كاش صبح ببينم كه باز مثل قديم
نياز و مهر و تمناست بين آدم ها

بهار كردن دل ها چه كار دشواريست
و عمر شوق چه كوتاست بين آدم ها

به خاطر تو سرودم چرا كه تنها تو
دلت به وسعت درياست بين آدم ها